سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به یکى از یاران خود فرمود هنگامى که او از بیمارى شکوه نمود . ] خدا آنچه را از آن شکایت دارى موجب کاستن گناهانت گرداند ، چه در بیمارى مزدى نیست ، لیکن گناهان را مى‏کاهد و مى‏پیراید چون پیراستن برگ درختان ، و مزد درگفتارست به زبان ، و کردار با گامها و دستان ، و خداى سبحان به خاطر نیت راست و نهاد پاک بنده هر بنده را که خواهد به بهشت درآورد . [ و مى‏گویم ، امام علیه السّلام راست گفت که در بیمارى مزد نیست ، چه بیمارى از جمله چیزهاست که آن را عوض است نه مزد چرا که استحقاق عوض مقابل بلا و مصیبتى است که از جانب خدا بر بنده آید ، چون دردها و بیماریها و مانند آن ، و مزد و پاداش در مقابل کارى است که بنده کند ، و میان عوض و مزد فرق است و امام چنانکه علم نافذ و رأى رساى او اقتضا کند آن را بیان فرمود . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :51
بازدید دیروز :7
کل بازدید :113825
تعداد کل یاداشته ها : 287
103/9/10
4:3 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
علی[98]

خبر مایه

جدیدترین وصیتنامه لقمان حکیم به فرزندش

( به زبـان طنــز )
 

پسرم! گروهی، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بی محلیشان کنی از گزندشان بی امانی. پس در احترام، اندازه نگهدار.

پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. پس خون خودت را کثیف نکن. ضمنا چرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش یکوقت ادعای ارث نکنند.

پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد، دوستی مکن.

پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تا بنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز ...


پسرم! در پیاده رو که راه می روی، از کنار برو. ملت می خواهند از کنارت رد شوند.

پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند، تو برای شفایشان گریه کن.


پسرم! خود را وابسته به هیچ دسته ای مدان. چون پس فردا گندش درمی آید و حالا خر بیار و معرکه بارکن.

پسرم! اگر به ناچار به جریانی متمایل شدی، جایی برای نفس کشیدن خود و رقیبت بگذار. نه او را چنان به زمین بکوب و نه خود را چنان بالاببر. دیرزمانی نیست که جایتان عوض شود.


پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلندبلند صحبت نکن.

هان ای پسر! اهل هنر را احترام کن. اما مواضع سیاسی ات را با کسی مسنج و کسی را به خاطر مواضعش مرنجان.


پسرم! هیچ گاه دنبال به کرسی نشاندن حرفت مباش و همه جا سر هر صحبتی را بازمکن. بگذار تو را نادان بدانند.

پسرم! اگر برای دختر یا پسری پیش تو برای تحقیق آمدند و تو چیزی می دانستی رک و راست بگو هر آنچه که می دانی. به فکر بدبختی دختر و پسر مردم باش.


پسرم! اخبار را از منابع مختلف بگیر. جمع بندی اش با خودت. مخاطب دائمی یک رسانه بودن آدم را به حماقت می کشاند.

پسرم! پیش از استخدام در اداره های دولتی، آی سی دی ال را و حداقل پاور پوینت را فرا بگیر.


پسرم! اگر در اداره ای استخدام شدی هرچه دستمال از جیب هایت داری دور بریز. آب بینی ات را با پیراهن تمیز کنی بهتر است تا کسی دستمال در دستت ببیند.

پسرم! اساتید را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه، خود دانی.


پسرم! در ضمن، به هر کسی بی خودی لقب استاد عنایت مکن. استاد باید خودش بیاید، زورکی که نیست.

پسرم! از فیلم های تکراری رنجیده خاطر مشو! حتما حکمتی در آن است.


پسرم! بلوتوث تلفن همراهت را خاموش نگهدار، مگر در مواقع ضروری.

هان ای پسر! اگر کسی گفت اسفندیار را می شناسی خودت را به نفهمی بزن.


پسرم! هر روز از همکارانت در اداره عمیقا خداحافظی کن. کسی نمی داند آیا فردا در همان اداره باشی یا نه. اداره در همان شهر باشد یا نه. شهر در … ولش کن پسرم.

پسرم! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز، ادب را از مادرت.


پسرم! می دانم الان داری حسرت دیدار مرا می خوری. یالله بلند شو دست مادرت را ببوس بعد بیا بقیه وصیت را بخوان.

پسرم! پیامک های عیدنوروزت را همین الان بفرست چون آینده نگری خوب چیزیه.


هان ای پسر! خواستی در مملکت خودمان درس بخوانی بخوان. خواستی فرنگ بروی برو. اما اگر ماندی از فرنگ بد نگو، اگر رفتی از مملکتت.

پسرم! گوجه را از نارمک بخر، شنیده ام ارزان است.


پسرم! هیچ گاه از دانشگاه های هاروارد، ماساچوست و بوستون مدرک نگیر. برایت حرف در میارن. مگه آزاد رودهن چشه؟

پسرم! نامزد انتخابات شدی، اول یا داماد لُرها شو یا تُرک ها که تو را در انتخابات تنها نگذارند.


هان ای پسر! خسته شدی؟ … از ساعت چند داری وصیت می خونی؟ … کی خسته است؟ … خودت نقطه چین ها رو پر کن.

پسرم! شماره حساب هدفمندی یارانه ها، رمزگذاری شده در صندوقچه مرحوم آقابزرگ توی اتاق پشتی است.


پسرم! شهر ما خانه ما! … نه نه نه! نمی خواد عزیزم. شهرشون خونه خودشون. اول اتاقت رو از این ریخت در بیار.

هان ای پسر! به اقوام و ملل جهان هرگز حسادت مکن چون عنقریب است که تو هم جهانی شوی.


فرزندم! هیچ کس تنها نیست.

پسرم! راه تو را می خواند. اما تو باور مکن.
 


  
  

نصایح لقمان حکیم به فرزندش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت، ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود. او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت و در این میان فرزند برومند لقمان که نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت. هرچند نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت و سعی لقمان بر این بود که در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد که در این رابطه گوشه ای از این پندها را در این ایمیل مرور می کنیم :


1. فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن.

2. با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش.

3. بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند.


4. نماز را آنگونه که شایسته است بپادار.

5. اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن.


6. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.

7. از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش.


8. با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن.

9. در مقابل پیش آمدها شکیبا باش.


10. بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو.

11. از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس.


12. به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن.

13. سخن به اندازه بگو.


14. حق دیگران را به خوبی ادا کن.

15. راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار.


16. به هنگام سختی دوست را آزمایش کن.

17. با سود و زیان دوست را امتحان کن.


18. با بدان و جاهلان همنشینی مکن.

19. با اندیشمندان و عالمان همراه باش.


20. در کسب و کار نیک جدّی باش.

21. بر کوته فکران و ضعیف عنصران اعتماد مکن.


22. با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن.

23. سخن سنجید? همراه با دلیل را بیان کن.


24. روزهای جوانی را غنیمت بدان.

25. هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش.


26. یاران و آشنایان را احترام کن.

27. با دوست و دشمن، خوش اخلاق باش.


28. وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار.

29. معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار.


30. کمتر از درآمدی که داری خرج کن.

31. در هم? امور میانه رو باش.


32. گذشت و جوانمردی را پیشه کن.

33. هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش.


34. در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار.

35. بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن.


36. هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن.

37. فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز.


38. سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر.

39. در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن.


40. با هر کس به انداز? درک او سخن بگو.

41. به هنگام سخن متین و آرام باش.


42. به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده.

43. آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند.


44. هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده.

45. نا آموخته استادی مکن.


46. با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار.

47. چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش.


48. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.

49. هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده.


50. کار ناکره را کرده خود مدان.

51. کار امروز را به فردا مینداز.


52. با بزرگتر از خود مزاح مکن.

53. با بزرگان سخن طولانی مگو.


54. کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند.

55. محتاجان را از مال خود محروم مگردان.


56. دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن.

57. کار خوب دیگران را کار خود نشان مده.


58. مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده.

59. با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن.


60. هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن.

61. خودخواه و متکبر مباش.


62. در حضور ایستادگان منشین.

63. در حضور دیگران دندان پاک مکن.


64. با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن.

65. به هنگام خمیازه دست بر دهان خویش بگذار.


 
66. حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن.

 
67. در مجالس انگشت در بینی مینداز.


 
68. کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن.

 
69. هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن.


 
70. با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو.

 
71. سخن گفته شده را تکرار مکن.


 
72. از شوخی و مزاح خود کمتر کن.

 
73. از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن.


 
74. از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن.

 
75. از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن.


 
76. حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار.

 
77. در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن.


 
78. از مردگان به نیکی یاد کن.

 
79. از خصومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن.


 
80. با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن.

 
81. نان خود را بر سفره ی دیگران مخور.


 
82. در هیچ کاری شتاب مکن.

 
83. برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور.


 
84. به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو.

 
85. از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار.


 
86. در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر.

 
87. سخن و کلام دیگران را قطع مکن.


 
88. به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن.

 
89. در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر.


 
90. مهمان را به هیچ کاری دستور مده.

 
91. با دیوانه و مست سخن مگو.


 
92. برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز.

 
93. در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن.


 
94. در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن.

 
95. ادب و تواضع را هیچگاه فراموش مکن.


 
96. با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش.

 
97. بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش.


 
98. خدمتکاری بزرگان و همکاری با مستمندان را فراموش مکن.

 
99. با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش.


 
100. با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش.

 
101. در مال و مقام دیگران طمع مکن.


 
102. از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو.

 
103. بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار.


 
104. عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن.

 
105. عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان.


 
106. اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن.

 
107. سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان.


 
108. بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن.

 
109. خود را با ستم سلاطین شریک مگردان.


 
110. دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار.


  
  

نصایح لقمان حکیم به فرزندش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت، ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود. او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت و در این میان فرزند برومند لقمان که نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت. هرچند نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت و سعی لقمان بر این بود که در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد که در این رابطه گوشه ای از این پندها را در این ایمیل مرور می کنیم :


1. فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن.

2. با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش.

3. بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند.


4. نماز را آنگونه که شایسته است بپادار.

5. اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن.


6. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.

7. از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش.


8. با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن.

9. در مقابل پیش آمدها شکیبا باش.


10. بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو.

11. از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس.


12. به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن.

13. سخن به اندازه بگو.


14. حق دیگران را به خوبی ادا کن.

15. راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار.


16. به هنگام سختی دوست را آزمایش کن.

17. با سود و زیان دوست را امتحان کن.


18. با بدان و جاهلان همنشینی مکن.

19. با اندیشمندان و عالمان همراه باش.


20. در کسب و کار نیک جدّی باش.

21. بر کوته فکران و ضعیف عنصران اعتماد مکن.


22. با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن.

23. سخن سنجید? همراه با دلیل را بیان کن.


24. روزهای جوانی را غنیمت بدان.

25. هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش.


26. یاران و آشنایان را احترام کن.

27. با دوست و دشمن، خوش اخلاق باش.


28. وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار.

29. معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار.


30. کمتر از درآمدی که داری خرج کن.

31. در هم? امور میانه رو باش.


32. گذشت و جوانمردی را پیشه کن.

33. هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش.


34. در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار.

35. بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن.


36. هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن.

37. فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز.


38. سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر.

39. در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن.


40. با هر کس به انداز? درک او سخن بگو.

41. به هنگام سخن متین و آرام باش.


42. به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده.

43. آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند.


44. هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده.

45. نا آموخته استادی مکن.


46. با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار.

47. چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش.


48. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.

49. هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده.


50. کار ناکره را کرده خود مدان.

51. کار امروز را به فردا مینداز.


52. با بزرگتر از خود مزاح مکن.

53. با بزرگان سخن طولانی مگو.


54. کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند.

55. محتاجان را از مال خود محروم مگردان.


56. دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن.

57. کار خوب دیگران را کار خود نشان مده.


58. مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده.

59. با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن.


60. هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن.

61. خودخواه و متکبر مباش.


62. در حضور ایستادگان منشین.

63. در حضور دیگران دندان پاک مکن.


64. با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن.

65. به هنگام خمیازه دست بر دهان خویش بگذار.


 
66. حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن.

 
67. در مجالس انگشت در بینی مینداز.


 
68. کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن.

 
69. هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن.


 
70. با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو.

 
71. سخن گفته شده را تکرار مکن.


 
72. از شوخی و مزاح خود کمتر کن.

 
73. از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن.


 
74. از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن.

 
75. از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن.


 
76. حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار.

 
77. در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن.


 
78. از مردگان به نیکی یاد کن.

 
79. از خصومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن.


 
80. با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن.

 
81. نان خود را بر سفره ی دیگران مخور.


 
82. در هیچ کاری شتاب مکن.

 
83. برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور.


 
84. به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو.

 
85. از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار.


 
86. در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر.

 
87. سخن و کلام دیگران را قطع مکن.


 
88. به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن.

 
89. در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر.


 
90. مهمان را به هیچ کاری دستور مده.

 
91. با دیوانه و مست سخن مگو.


 
92. برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز.

 
93. در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن.


 
94. در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن.

 
95. ادب و تواضع را هیچگاه فراموش مکن.


 
96. با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش.

 
97. بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش.


 
98. خدمتکاری بزرگان و همکاری با مستمندان را فراموش مکن.

 
99. با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش.


 
100. با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش.

 
101. در مال و مقام دیگران طمع مکن.


 
102. از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو.

 
103. بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار.


 
104. عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن.

 
105. عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان.


 
106. اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن.

 
107. سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان.


 
108. بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن.

 
109. خود را با ستم سلاطین شریک مگردان.


 
110. دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار.


  
  

مناظره زنـدگی و مـرگ

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

زندگی: من فرصتی مغتنم برای بودنم
تو اژدهایی مترصد بلعیدن

مرگ: من آغازی به آرامش ابدیم
تو آغازی به آلام دنیوی

زندگی:
من خالق یک لحظه شیرین عاشقانه ام
تو جابری که دریغ از این لحظه نداری

مرگ:
تو تحمیل ناخواسته ی گریبانگیر بشریتی
من منتخب آنها برای رهایی از تو

زندگی:
تو فاجعه انفصال عاشق و معشوقی
من فرصت دوباره باهم بودنشان

مرگ:
تو بار سنگین اجباری برای زجر کشیدن
من جرثومه ای برای گریز از این وادی

زندگی:
تو اشک مادر داغدیده ای
من اشک شوق دیدار فرزند مفقود الاثر

مرگ:
تو تولد کودک نامشروع دو بی خانمانی
من گریزی برای رهایی از این مخمصه

زندگی:
من لبخند زیبای یک نو مادرم
تو خلوت تنهایی یک زوج عاشق

مرگ:
من پایان ناله های یک پیرمرد زمینگیرم
تو اصراری زجرآلود به بودن او

زندگی:
من مصور یک بوسه ی شیرین عاشقانه ام
تو قطره اشک یک عاشق در هجران معشوق

مرگ:
تو چشم نظاره گر شکنجه های یک شکنجه گری
من تیر خلاصی از این عذاب

زندگی:
من عفو یک پدر داغدیده ام
تو سنگسار یک زن به جرم عاشق بودن

مرگ:
من خط بطلان به وجود پس از مرگ معشوقم
تو جزای جرم زندگی بدون او

زندگی:
من نگاه نوازشگر یک پریزاده ام
تو خلوت سرد تنهایی

مرگ:
من فرصت گرم انتقامم
تو انتظار بیهوده یک مادر ناباور

زندگی:
من نقطه اوج عروج یک انسانم
تو نزول او به پست ترین جای ممکن !

مرگ:
............................... !!!


گرچه از مرگ گریزی نیست و نباید حتی لحظه ای از اون غافل بشیم اما زندگی نیز، فرصتی است که
خداوند بما داده و بجاست که ازش کمال لذت رو ببریم و زندگی را آنطور که شایسته است زندگی کنیم.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


90/7/25::: 11:48 ص
نظر()
  
  
سخت آشفته و غمگین بودم…
 به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
 و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
 چشم ها در پی چوب ، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
خوب، دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
 و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد
و سپس ساکت شد...
اما همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،
کنار دیوار ، دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زد
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران، منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش، متورم شده است
درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من به یاد آورد این کلام را...
که به هنگامه ی خشم
نه به فکر تصمیم
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
***
یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید، گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
هرگز...

  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >