هیچ چیز بیشتر از این خوشبختی و شادی من را تباه نمی کند که وقتی خودم را با کسی مقایسه می کنم. اما چرا اینکار را می کنم؟ اینکار باعث می شود دیگر از آنچه هستم و آنچه دارم نتوانم لذت ببرم. همیشه کسی وجود دارد که شغلی بهتر، پول بیشتر، ماشین زیباتر، یا صورت جذاب تری داشته باشد. خیلی ها هم هستند که همه اینها را با هم دارند.
اکثر ما میفهمیم که چقدر مقایسه کردن خودمان با دیگران کاری احمقانه است. همه ما میدانیم که اینکار هیچ سودی برایمان نخواهد داشت. اما ما این نوع مقایسهها را انجام میدهیم، چه مقایسه کردن اندازه خانهمان باشد، چه درآمدمان، چه ویژگیهای ظاهریمان یا هر چیز قابلشمارش (یا غیرقابلشمارش) دیگر. بااینکه میدانیم این کار مشکلات زیادی دارد، ولی :
1. در اکثر مواقع چیزهای اشتباهی را مقایسه میکنیم.
چون خیلی راحت ممکن است چیزهایی که قادر به اندازهگیری آن هستیم را مقایسه کنیم، در دنیایی زندگی میکنیم که برای اندازهگیری و مقایسه عالی است. عادت کردهایم با مقایسه لباسها، ماشینها، خانهها، درآمدها، زیبایی یا حتی فالوورهای اینستاگرام تصمیم بگیریم که چه کسی زندگی بهتری دارد. ولی چیزهای خارجی معمولاً مقیاس خوبی نیستند.
2. ما معمولاً بدترینهای خودمان را با بهترینهای دیگران مقایسه میکنیم.
مقایسه کردن زندگیتان با دیگران همیشه نشانه بازنده بودن است چون همیشه کسانی هستند که بهتر از شما «به نظر میرسند» و به نظر زندگی بهتری نسبت به شما دارند. از اینها گذشته، ما معمولاً بدترین چیزهایی که درمورد خودمان میدانیم را با بهترین ویژگیهای زندگی دیگران مقایسه میکنیم. ولی مطمئن باشید زندگی آنها به آن ایدآلی که در ذهن شماست، نیست.
3. بازی مقایسه انتها ندارد.
مقایسه کردن دستهبندی نامحدود و بینهایت دارد ولی تعداد کسانی که میتوانید خودتان را با آنها مقایسه کنید محدود است. وقتی وارد این راه شدید، هیچوقت انتهای آن را پیدا نخواهید کرد.
4. زندگی روی نمودار ارزشگذاری نمیشود.
اینکه شما چه جایگاهی در مقایسه با دیگران دارید، مطلقاً هیچ اهمیتی در زندگیتان ندارد. هیچ تفاوتی ایجاد نخواهد کرد. هدف زندگی این نیست که بهتر از 50? بقیه مردم روی کره زمین باشید. هدف زندگی این است که بهترین چیزی باشید که میتوانید.
5. مقایسه تمرکز شما را روی فرد اشتباهی میاندازد.
شما فقط قادر به کنترل یک زندگی هستید: زندگی خودتان. وقتی مداوماً خودتان را با دیگران مقایسه میکنید، انرژی باارزشتان را برای تمرکز روی زندگی دیگران و نه زندگی خودتان هدر میدهید.
6. مقایسه لذت زندگی را از شما میگیرد.
مقایسه کردن خودتان با دیگران همیشه حسرت چیزهایی که نیستید و چیزهایی که ندارید را برایتان به ارمغان میآورد و نهتنها هیچ لذتی به زندگیتان اضافه نخواهد کرد بلکه تمام لذت زندگیتان را هم خواهد گرفت.
خیلی از خوشیهای زندگی با عادت ناسالم مقایسه کردن خود با دیگران از بین میرود. اینکار قدرشناسی، لذت و حس رضایت از زندگی را از ما میدزدد. ولی بیشتر از این، نمیگذارد به طور کامل از زندگیمان استفاده کنیم. باعث میشود به زندگی فرد دیگری حسادت کنیم و به جای زندگی خودمان به دنبال زندگی او باشیم. اینکار مهمترین و باارزشترین داراییمان را از ما میدزدد. یعنی خودِ زندگی. و بااینکه وسوسه مقایسه کردن هیچوقت به طور کلی از بین نمیرود ولی روشهایی وجود دارد که بتوانید تا حد زیادی از آن جلوگیری کنید.
1. مشکلات مقایسه کردن خودتان با دیگران را تشخیص دهید.
به لیستی که در بالا به آن اشاره کردیم نگاهی بیندازید. چرا باید عادتی را وارد زندگیتان کنید که حس حقارت را در شما تقویت کند؟ یا مداوماً شما را به حسادت، رقابت و تقلای بیثمر و هدف ترغیب کند؟ گاهیاوقات فقط یادآوری احمقانه بودن اینکار به خودتان باعث میشود بتوانید به آن غلبه کنید.
2. قدر چیزی که هستید را بدانید. زندگی شما نقاط فوقالعاده زیادی دارد.
چه هنرمند باشید، چه تاجر، چه یک مادر، یک شنونده خوب یا یک انسان سخاوتمند. مطمئناً ویژگیهای فوقالعادهای برای قدرشناسی دارید. هرگونه مقایسه بین شما و یک فرد دیگر مثل مقایسه کردن سیب با پرتقال است. نه آنها در جای شما زندگی میکنند و نه شما جای آنها، درنتیجه نتیجه کار هم باید کاملاً متفاوت باشد.
3. روی درونتان تمرکز کنید.
به سخاوت، فروتنی، نیکی، مهربانی و عشق بها دهید. سعی کنید به کیفیات درونی یک زندگی ساده توجه کنید تا مسائل بیرونی در نظرتان کمرنگتر شوند. و هرچه سریعتر بتوانید زیباییهای درونی زندگی را ببینید و تشخیص دهید، خیلی زودتر دست از مقایسه کردن خودتان با دیگران برمیدارید.
4. درک کنید که زندگی مسابقه نیست.
خیلی جاها ممکن است رقابت خوب باشد ولی زندگی مسابقه نیست. همه ما به طور یکسان در این زمان خاص روی این سیاره خاص فرستاده شدهایم و هرچه زودتر برای برنده شدن دست از رقابت و مسابقه دادن با هم بردارید، سریعتر میتوانیم در کنار هم و با هم برای پیشرفت زندگیهایمان تلاش کنیم.
5. یادتان باشد که هیچکس کامل نیست.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که به ایدآل بودن بها میدهد. کافی است نگاهی به مجلات و روزنامهها بیندازید و سوپراستارها و هنرپیشهها را با صورتها و بدنهایی ایدآل و بینقص ببینید. ولی این همه ماجرا نیست. این یک طرف داستان است. یک قدم مهم برای جلوگیری از افتادن به دام مقایسه این است که به خاطر داشته باشید که فقط یک عکس از یک لحظه بیانگر همه زندگی نیست. داستان زندگی با ساعتها بودن در اتاق آرایش یا تکنیکهای اصلاح عکس برای از بین بردن عیب و نقصها تمام نمیشود. این عکس به ندرت درمورد مشکلات و شکستهای زندگی این افراد حرف میزند. ولی واقعیت همچنان این است: هیچ فرد کاملی وجود ندارد – ازجمله ما و شما.
6. با قصد و منظور زندگی کنید.
خیلی از افراد بدون داشتن هیچ هدف و مقصودی زندگی میکنند. آنها به ندرت وقت میگذارند و در اتاقی ساکت مینشینند تا به خودشان و زندگیشان فکر کنند، اینکه که هستند و از زندگی چه میخواهند. درنتیجه بعنوان واکنشی به اتفاقاتی که اطرافشان میافتد، زندگی میکنند. ولی وقتی با قصد و هدف زندگی کنید، بازی مقایسه برایتان جذابیت کمتری پیدا میکند.
مقایسه کردن خودمان با دیگران جزئی از ذات ما انسانهاست. ولی اینکار هیچ سودی برایمان نخواهد داشت. پس دست از مقایسه کردن خودمان با دیگران برداریم. ما به دنیا نیامدهایم که زندگی آنها را زندگی کنیم. احمقانه است که زندگیمان را با حسادت به زندگی دیگران تلف کنیم. در عوض، شروع به زندگی کردن زندگی خودتان کنید و سعی کنید از همین امروز این کار را به نحو احسن انجام دهید!
برگرفته از : مردمان
1- توکل بر خدا : توکل یعنی اینکه تلاش و کوششت را بکن و تدبیر امور را به خدا بسپار. قرآن کریم می فرماید: "مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ"؛ هر که اتکایش به خدا باشد، خدا برای او کافی است، "إنَّ اٌللهَ یُحِبُّ اٌلْمٌتَوَکِّلِینَ." خداوند توکل کنندگان را دوست دارد. به هر حال با هر توانایی که دارید به خدا توکل کنید؛ به قول حافظ: تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش. توکل بر خدا به شما آرامش می دهد، چیزی که بدان محتاج هستید.
2- داشتن هدف: داشتن هدف به شما انگیزه ی حرکت می دهد و مهمترین عامل برای کسب موفقیت می باشد. وقتی به هدفتان نگاه می کنید انگیزه ی شما برای تلاش و کوشش، مضاعف می شود و این بهترین دستاورد داشتن هدف است. شما امسال یک هدف بزرگ دارید، پس برای رسیدن به آن باید تمام همت خود را به کار بگیرید.
3- برنامه ریزی صحیح: برای رسیدن به هدف باید برنامه ریزی صحیح داشته باشید. (شامل برنامه های بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت) بدون برنامه ریزی صحیح تلاش های شما نتیجه ی مطلوب نخواهد داشت. برنامه ریزی صحیح، مدیریت زمان را در اختیار شما قرار می دهد و شما را از سردرگمی رها می سازد، مسیر رسیدن به هدف را روشن می سازد و هر زمان شما را متوجه می سازد که تا رسیدن به هدف چه فاصله ای باید طی کنید. توجه داشته باشید که هر دانش آموز باید روش صحیح برنامه ریزی کوتاه مدت (هفتگی) را شخصا فرا گیرد و برای خود برنامه بنویسد.
4- آشنایی با روش های صحیح مطالعه: یادگیری به دنبال یک فرایند علمی در فرد حاصل می شود. بنابراین برای یادگیریِ بهتر باید با اصول و فنون صحیح یادگیری آشنا شوید. البته ممکن است در گذشته شما با یک روش خاص درس ها را آموخته باشید اما در هر صورت آگاهی استفاده از روشهای صحیح مطالعه برای شما سودمند خواهد بود.
5- آمادگی جسمی: شرایط جسمی مطلوب در یادگیری شما تاثیر زیادی دارد؛ بنابراین برای اینکه جسم سالمی داشته باشید تا بتوانید خوب درس بخوانید باید تغذیه مناسب داشته باشید، ورزش کنید و به میزان لازم بخوابید.
6- به آرامش روحی و روانی خود توجه داشته باشید و در صورت داشتن اضطرابِ بیش از حد معمول یا هر مشکل دیگری که موجب اختلال در یادگیریتان می شود از مشاورتان کمک بخواهید.
7- نگرش مثبت داشته باشید و در جهت آن تلاش و کوشش کنید: "اگر گویی که نتوانم، برو بنشین که نتوانی/ و گر گویی که بتوانم، قدم در نه که بتوانی" . داشتن نگرش منفی شما را از کوشش و تلاش باز می دارد. یادتان باشد که همیشه به خدا امید داشته باشید و برای رسیدن به موفقیت تلاش کنید. اصلا امیدوار بودن و تلاش کردن، خود بخشی از موفقیت است!
8- در یکی از آزمون های آزمایشی معتبر شرکت کنید تا نقاط ضعف و قوت خود را بیابید. سعی کنید بر اساس برنامه های میان مدت و بلند مدت برگزار کننده ی آزمون پیش بروید. این اقدام به شما در داشتن برنامه های بلند مدت و میان مدت کمک زیادی می کند و خیالتان را از این بابت راحت می کند. توجه داشته باشید که نتایج این آزمونها نباید شما را مغرور و یا مایوس کند. تجربه نشان داده که تغییر در روند نتایج آزمونهای آزمایشی بارها و بارها اتفاق افتاده است، این بستگی به شرایط شما دارد.
9- یک دانش آموز برای آمادگی در آزمون سراسری باید وقت ویژه ای برای مطالعه در نظر بگیرد و به قول معروف از خود مایه بگذارد. دانش آموزان موفق روزهای مدرسه 5 ساعت و روزهای تعطیل 10 ساعت مطالعه می کنند. البته این مقدار با توجه به میزان توانایی و نیاز شما می تواند متفاوت باشد. توجه داشته باشید که سلامت جسمی و روحی شما از هر چیز دیگری مهمتر است و نباید فدای ساعت مطالعه شود.
10- مهمترین منبع برای آزمون سراسری کتاب های درسی است؛ اما در کنار آن به تهیه کتاب های کمک درسی و تستی مناسب اقدام نمایید. (دبیران، دانش آموزان سال قبل و دوستان همکلاسی می توانند در این رابطه به شما کمک کنند) همچنین دفترچه های سوال های کنکور 6 سال گذشته را تهیه کنید و در موقع مناسب از آنها استفاد کنید.
11- مرور مرتب و به موقع درس ها: درس ها را به طور مرتب مرور کنید این امر باعث تثبیت یادگیری و جلوگیری از فراموش شدن مطالب آموخته شده می شود. (به ویژه به "مرور آخر" در یک ماه باقیمانده به آزمون سراسری توجه داشته باشید)
12- از فنون تست زنی و هنر آزمون دادن آگاه شوید. آزمون دادن یک هنر است و داشتن معلومات درسی به تنهایی کافی نیست! مهمترین وظیفه ی شما پس از هر آزمون آزمایشی تحلیل علمی آن آزمون است. با استفاده از فرم های مخصوص می توانید به تحلیل آزمون بپردازید و از نقاط قوت و ضعف خود اطلاع یابید.
13- به طور همزمان درس های عمومی و اختصاصی را مطالعه نمایید. اشتباه بزرگی که بعضی داوطلبان مرتکب می شوند این است که دروس عمومی را برای ایام بعد از عید می گذارند! توجه داشته باشید که برخی از داوطلبان به برکت درصدهای خوب ِ دروس عمومی به رشته ها و دانشگاههای خوب راه یافته اند.
14- سعی کنید تراز درس های خود را میزان کنید. در نظر داشته باشید که بالا رفتن تراز شما در یک یا دو درس که توانایی خاصی دارید به نفع شماست اما عکس آن به ضرر شماست. در صورت نیاز، برای بالا بردن تراز درس هایی که در آن ضعیف هستید از کلاس های خاص استفاده کنید.
15- پاسخگویی به سوالات آزمون سراسری دارای وقت معینی است، حتما از جدول زمانبندی سوالات کنکور در رشته ی خودتان آگاهی داشته باشید.
16- به توزیع مباحث دروس در آزمون های سراسری سال های قبل توجه داشته باشید اما تنها ملاک شما برای مطالعه نباشد!
17- کارنامه ی داوطلبان سال قبل: به درصد داوطلبان سال قبل و رتبه های کسب شده و رشته شهرهای قبول شده توسط داوطلبان سال قبل توجه داشته باشید و تعدادی ازکارنامه های آنها را نگاه کنید.
18- از تجربیات دیگران استفاده کنید اما تقلید نکنید: هر کس شرایط و توانایی های خاص خودش را دارد و تقلید صرف از روش دیگران کار درستی نیست.
19- از ضوابط و شرایط برگزاری آزمون سراسری آگاهی داشته باشید؛ نوع پذیرش دانشجو در دانشگاههای کشور، رتبه، سهمیه، نمره کل، زیرگروهها، ضرایب دروس و ... از جمله نکاتی است که باید اطلاع داشته باشید.
20- در نهایت جهت انتخاب رشته علاوه بر مطالعه ی دفترچه های راهنمای سازمان سنجش با افراد ذیصلاح مشورت کنید. انتخاب رشته برای کسانی که رتبه های پایین تری کسب می کنند کار ساده تری است اما هر چه رتبه ی شما بالاتر باشد باید در انتخاب رشته دقت بیشتری کنید.
نوشته : عبدالرزاق خواجه زاده (کارشناس ارشد برنامه ریزی درسی)
این کانال نه تبلیغی توش هست نه وقتتونو می گیره
اگه روی شما تاثیر گذار بود دعا یادتون نره
https://telegram.me/joinchat/Bbt6jzuftZHlBt4FDXCXhg
تا به حال فکر کرده اید چرا بعضی افراد این همه طرفدار دارند و محبوب همه هستند اما بعضی دیگر … انگار کسی دوست ندارد حتی نزدیکشان بشود؟ خب، دسته اول مهره مار ندارند بلکه خصوصیاتی دارند که باعث محبوبیتشان می شود، یا بهتر بگوییم فاقد خصوصیاتی هستند که آدم ها را از آنها براند. اما چه خصوصیاتی باعث می شود دیگران از ما فاصله بگیرند؟ اگر نمی خواهید مجرد بمانید این خصوصیات را در اسرع وقت از خودتان از بین ببرید چون هیچ کس دوست ندارد با چنین آدم هایی ازدواج کند.
1. پسرهای تی تیش مامانی:
پسرهای تی تیش همانطور که از اسمشان پیداست پسرهای نازی هستند که محتاج مراقبت و توجه دیگرانند، آنها قدرت زیادی از خود ندارند، اهل ریسک کردن در زندگی نیستند، در هیچ زمینه ای استقلال ندارند و در واقع در ازدواج به دنبال یک "مامان" هستند که آنها را تر و خشک کند و مراقبشان باشد. این جور مردان بیش از حد به خودشان می رسند و نه جذاب هستند و نه قابل اعتماد. به احتمال زیاد بینی شان را عمل زیبایی کرده اند، نگران جوش های صورتشان هستند، به اضافه وزنشان دقت زیادی دارند و مرتب از کرم ضد آفتاب استفاده می کنند. آنها معمولا از خاکی شدن لباسشان می ترسند و برای هر تصمیمی هم با مامان مشورت می کنند. این نوع پسرها به شدت توجه طلب هستند و گاهی حسودی هم می کنند. آنها واقعا توانایی گرداندن زندگی مشترک را ندارند و آویزان دیگران هستند. به شدت به طرف مقابلشان وابسته می شوند و او را خفه می کنند. اما همه اینها با تصویری که ما از "مرد زندگی" داریم (مردی قدرتمند و مستقل) منافات دارد. اگر جزو این گروه هستید بدانید که موهای عجیب و غریب شما هیچ جذابیتی برای طرف مقابلتان ندارد!
2. پسرهای سیب زمینی نشان:
فکر می کنید چرا پسرهای سیب زمینی نشان هیچ وقت نمی توانند ازدواج کنند؟ چون جلسه اول آشنایی آنها هرگز به جلسه دوم نمی کشد. رفتار آنها با کسی که قرار است همسر آینده شان شود تفاوت قابل توجهی با رفتارشان با آقایان ندارد. به خاطر همین بیشترین جمله ای که از خانم ها می شنوند این است: "فکر می کنم ما به درد هم نمی خوریم!" پسرهای سیب زمینی نشان (لطفا مرا ببخشید که از این اصطلاح برای توصیف این نوع پسرها استفاده می کنم، اما فکر نمی کنم اصطلاح دیگری وجود داشته باشد که بتواند به این خوبی آنها را وصف کند) هیچ توجهی به طرف مقابلشان ندارند. آنها ممکن است ذاتا آدم های بی توجهی باشند، یا اینکه دچار یکی از این عوارض باشند: اعتیاد به کار، اعتیاد به اینترنت و کامپیوتر، اعتیاد به ماشین، اعتیاد به خانواده اصلی، یا هر نوع اعتیاد دیگری که تمام توجهشان را به خود جلب می کند. نقطه مشترکشان این است که طرف مقابلشان اصلا دیده نمی شود؛ و من به شما می گویم که هیچ دختری روی کره زمین نیست که نخواهد دیده شود.
3. پسرهای دخالت گر:
هیچ کس به این اندازه اعصاب خانم ها را به هم نمی ریزد. این نوع پسرها سر از همه کاری در می آورند. آنها در همه چیز دخالت می کنند؛ از آشپزی گرفته تا انواع شیوه های لکه بری. البته اشکالی ندارد که آدم اطلاعاتش زیاد باشد اما مشکل آنها این است که در زمینه های کاملا زنانه ای که اصلا ربطی به آنها ندارد سررشته دارند و این اطلاعات را مدام توی چشم خانم ها می کنند. تصور کنید مردی بخواهد به همسرش بگوید سرامیک ها چطور براق می شوند یا فسنجان چقدر وقت لازم دارد تا کاملا جا بیفتد. پسرهای دخالت گر به مدل لباس و آرایش دیگران کار دارند و دقت زیادی روی ظرایف زنانه و جزییاتی از این دست دارند. البته بدتر از این هم هست: آنها پشت سر این و آن حرف می زنند و خودشان را در روابط و مناسبات زنانه دخالت می دهند. حتی فکر کردن به آن هم … راستش را بخواهید دنیای زنان و مردان واقعا با هم تفاوت دارد و از هم جداست، و هیچ کس انتظار ندارد یک مرد تا این حد وارد جزییات زنانه شود؛ شاید اینطوری بتوانید بیشتر وارد دنیای آنها شوید و آنها را درک کنید، اما می توانید مطمئن باشید که به همان اندازه مورد نفرت آنها قرار خواهید گرفت.
4. پسرهای خودشیفته:
اولویت بندی زندگی آنها به این شکل است: اول خودم، دوم خودم، سوم هم خودم! آنها تمام مدت از خودشان و موفقیت هایشان در دنیای کسب و کار و روابط اجتماعی داد سخن می دهند. طرف مقابل آنها به هیچ وجه فرصت ابراز وجود ندارد و هرگز نوبت حرف زدن او نمی شود چون خودشیفته ها بعد از اینکه دو ساعت تمام از خودشان تعریف کردند، تلاش هایشان در زندگی را برشمردند و خوبی های خودشان را گفتند می گویند: "خب، دیگر بس است؛ زیاد از خودم حرف زدم. بگذار در مورد کارم برایت بگویم!" خودشیفتگی یک اختلال شخصیتی به حساب می آید که البته در دنیای امروز رو به گسترش است. سر کردن با یک آدم خودشیفته واقعا خسته کننده است و انرژی زیادی از آدم می گیرد، علاوه بر اینکه هیچ انرژی به آدم نمی دهد و او مدام مجبور است تعریف های فرد خودشیفته را تایید کند و حرف ها و نظرات خودش را قورت بدهد. البته خودشیفته ها بیشتر اوقات واقعا آدم های موفقی هستند و جزو دسته "خالی بندها" قرار نمی گیرند اما به هر حال باید بدانند که هر شخصی برای خودش موفقیت های ریز و درشتی دارد و دوست دارد شنیده و دیده شود. چاره اش این است که به جای فکر کردن به خودتان، کمی هم به طرف مقابلتان فکر کنید.
5. پسرهای مفلوک:
خر آنها از همان کُرِگی بی دم بوده: من پول زیادی ندارم. کار درست و حسابی ندارم. تحصیلات درست و حسابی ندارم. خانواده درست و حسابی ندارم. قدرت بدنی زیادی هم ندارم. اینجور مردها هیچ کدام از این مشکلات و فلاکت ها را تقصیر خودشان نمی دانند، بلکه این سرنوشت و بخت بد آنها بوده که آنها را به این روز انداخته است. آنها پدر و مادر خوبی نداشتند پس درست تربیت نشده اند، به خاطر شرایط سخت زندگی نتوانسته اند ادامه تحصیل بدهند، به خاطر اینکه مثل بقیه "پارتی کلفت" نداشته اند نتوانسته اند کار خوبی پیدا کنند، و "رفقای ناباب" هم آنها را از راه به در کرده اند! جلسه آشنایی آنها بیشتر شبیه مراسم عزاداری است و طرف مقابلشان باید دستمال به دست بنشیند و برایشان گریه کند اما به هر حال باز هم بخت با آنها یار نیست و در ازدواج هم شانس نمی آورند چون آنها دو شرط اصلی شروع زندگی مشترک را ندارند: اول مسوولیت پذیری و دوم حداقل امکانات و توانمندی برای چرخاندن چرخ زندگی.
6. پسرهای بی بند و بار:
تعهد، اولین شرط لازم برای ازدواج است و مهمترین شرط برای یک دختر ایرانی. پسرهای بی قید و بی تعهد شاید بتوانند در ابتدا خودشان را توی دل کسی جا کنند (مسلما آنها هرگز نمی روند به کسی بگویند "سلام من آدم غیرمتعهدی هستم، با من ازدواج می کنی؟!") اما بعد از مدتی نشانه هایشان بروز می کند و طرف مقابلشان را از آنها فراری می دهد. نشانه های این جور پسرها هم برای کسی پوشیده نیست: آنها رفتار متعهدانه ندارند و پای حرف ها و قول هایشان نمی ایستند، به شروع زندگی مشترک اهمیت زیادی نمی دهند، مدام چشمشان می چرخد، روابطشان با غیرهمجنس حتی جلوی همسر آینده شان حد و مرزی ندارند، مدام کارهایشان را توجیه می کنند و برای خودشان دلیل می تراشند، و رفتارهای مشکوک زیادی دارند که هر دختر باهوشی به راحتی می تواند آنها را ردیابی کند. قطعا آنها تکیه گاه خوبی برای یک ازدواج سالم نیستند. چه کسی حاضر است چنین کاری کند؟!