سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستودن بیش از سزیدن ، چاپلوسى کردن است ، و کمتر از آنچه باید درماندگى است یا رشک بردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :125
بازدید دیروز :17
کل بازدید :114217
تعداد کل یاداشته ها : 287
103/9/12
11:30 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
علی[98]

خبر مایه

“استیفن لوید” می گوید:

“اگر مرگ شما نزدیک بود و فقط فرصت یک تلفن کردن را داشتید، به چه کسی تلفن می کردید؟ و چه چیزی می گفتید؟”

“کریستوفر مورلی” در جواب “استیفن لوید” می گوید:

“اگر دریابیم که فقط پنج دقیقه برای بیان آنچه می خواهیم بگوییم فرصت داریم، تمام باجه های تلفن از افرادی پر می شد که می خواهند به دیگران بگویند:

آنها را دوست دارند!”

و “هریت بیچر استو” با نگاهی خیس و دلی پر درد به خاطر این نگفتن ها! می سراید:

“تلخ ترین اشک هایی که بر سر مزار رفتگان ریخته می شود
به خاطر کلمات ناگفته و کارهای ناکرده است!”

از “خواجه عبدالله انصاری” پرسیدند: خلوت حق کجاست؟

خواجه گفت: جایی که “من و تو” نباشیم!

توجه کنید! جایی که “من و تو” نباشیم! یعنی، “ما” باشیم!

اما، چگونه می توان ما شد و در خلوت حق حضور یافت؟

با دوست داشتن خلق! اما تا زمانی که به خود عشق نورزیم، چگونه می توانیم به خدا و خلق خدا عشق بورزیم؟


  
  

گلنار، گلنار، کجایی که از غمت

ناله می‌کند عاشق وفادار

گلنار، گلنار، کجایی که بی تو شد

دل اسیر غم دیده‌ام گهربار

گلنار، گلنار، دمی اولین شب

آشنایی و عشق ما به یاد آر

گلنار، گلنار، در آن شب تو بودی و

عیش و عشرت و آرزوی بسیار

چه دیدی از من حبیبم گلنار

که دادی آخر فریبم گلنار

نیابی ای کاش نصیب از گردون

که شد ناکامی نصیبم گلنار

بود مرا، در دل شب تار، آرزوی دیدار

تا به کی پریشان؟

تا به کی گرفتار؟

یا مده مرا، وعده وفا، راز خود نگه دار

یا به روی من، خنده‌ها بزن، قلب من بدست آر

چه دیدی از من حبیبم گلنار

که دادی آخر فریبم گلنار

نیابی ای کاش نصیب از گردون

که شد ناکامی نصیبم گلنار

(لب خود بگشا)2 به سخن گلنار

دل زارم را، مشکن گلنار

(نشدی عاشق)2 زکجا دانی

چه کشد هر شب دل من گلنار


  
  

شب به گلستان تنها

منتظرت بودم

باده نا کامی در هجر تو پیمودم

منتظرت بودم منتظرت بودم

 

آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم

وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم

منتظرت بودم منتظرت بودم

 

بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه

ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه

غمها به سر آمد

زنگ غم دوران از دل بزدودم

منتظرت بودم منتظرت بودم

 

پیش گلها شاد و شیدا

می خرامید آن قامت موزونت

فتنه دوران دیده تو از دل و جان من شده مفتونت

 

در آن عشق و جنون مفتون تو بودم

اکنون از دل من بشنو تو سرودم

منتظرت بودم منتظرت بودم

منتظرت بودم منتظرت بودم


  
  

سرآن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

به چه دیر ماندی ای صبح که جان من بر آمد
بزه کردی و نکردند موذنان صوابی

نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی

سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی

دل من نه مرد آنست که با غمش بر آید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی

نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی

دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجبست اگر نگردد که بگردد آسیابی

برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی

                                                         "سعدی


90/7/9::: 8:42 ع
نظر()
  
  

                 به نظرمن داشتن ظاهرزیباخوبه ولی کافی نیست اگه باباطن زیباهمراه باشه عالیه

اما مشکل اینجاست که هردوتاش یک جاپیدانمیشه.حالاراه حل چیه؟

من می گم باطن زیبا بهتره !چون اگه شمایه فردخوش قیافه بایه اخلاق تندوکارهای غیرقابل قبول  باشید

باطن زشت شما ظاهرزیبای شمارو زشت جلوه میده.ولی اگه مثل یک فردنابینارفتارکنیم ..................

منظورمن اینه که اول رفتارطرف مقابلمونوموردسنجش قراربدیم وسپس شکل وظاهرشو

باداشتن باطن خوب یاهمون رفتاروشخصت خوب شماداری بهتریت ظاهرهستید

یکی ازاستادامون می گفت

انسان هامثل طبیعت می مونندهمون طورکه طبیعت همش زیباست (حالا چه افتابش چه بارونش)انسان هاهم همین جوروارددنیا می شن بااین تفاوت که انسانها شکل زشتشونوخودشون با رفتاری که ازخودشون نشون میدن انتخاب می کنند

این فقط یک نظرشخصی ازاین بنده حقیربود

همچنان منتظر انتقادات کاربردی شماهستم

شاید وپیروززیراسمون خدا ارزوی من برای شما

باتشکر ...علی


  
  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >